یه حرکت قشنگ...
سوین جونم تو این شبا من و تو مثل همیشه تنها بودیم البته میرفتیم خونه مامانی اینا و با مامانی و بابایی و خاله سارا بودیم ولی بابا اشکان پیشمون نبود مانند اکثر اوقات رفته بود ساوهدیروز هم خونه مامانی بودیم شب که خواستیم بیایم خونمون من داشتم وسایلامونو جمع و جور میکردم که دیدم تو سریع دویدی سمت اطاق و اومدم دیدم رفتی رو تخت زیر پتو قایم شدی که نیای خونه کلی خندیدیمو کلی هم تعجب کردیم که این کارو از کجا یاد گرفتی بعد هم هرچی اصرار کردم که اماده شی بریم خونه گفتی نه که نه و چون دوست نداشتم استرس رفتن داشته باشی موندیم خاله هم کلی باهات بازی کرد و بعد رفتیم خیابونگردی و تو شارژ شده بودی ولی این حرکتت خیییییییییییییییییلی قشنگ بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی