3vin3vin، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

هدیه اسمانی

هدیه آسمانی ما سوین ♥️

ورود سوین جون به کلبه عشق

امروز قرار بود دیگه همت کنیم و بد از ۲۷ روز بریم خونه خودمون  یه جورایی دلم گرفته بود از یه طرفی هم دوست داشتم بریم تا سوین جون خونمون و ببینه یعنی میتونم تنهایی نی نی گلم رو نگه دارم؟..............خلاصه شب اومدیم خونه خودمون همه جا رو به سوینم نشون دادم..........سوین عزیزم به کلبه عشق ما خوش اومدی   ...
12 بهمن 1389

مهربان خدای من...

به خاطر ارامشی که ارزانیم داشتی از تو ممنونم. به خاطر رفع همه دغدغه هایم ازتو ممنونم.  به خاطر جسم سالمم از تو ممنونم.  به خاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم.. به خاطر میل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم. ودر اخر به خاطر سوینم از تو ممنونم...........................................................................................................                                                ...
12 بهمن 1389

اولین هدیه بابا اشکان به سوین عزیز

امشب سالگرد ازدواج من و اشکان بود پنجمین سالگرد عشقمون اشکان عزیز برای من و همچنین سوین عزیزمون هدیه گرفته بود اولین هدیه بابا به سوین یه کیف خرگوشی خوشگل بود. خیلی خوشحال هستیم که سوین گلمون امسال با ماست واین بهترین و بزرگترین و زیباترین هدیه دنیا به من و اشکانه خدا جون شکرت.....................سوین گلم تو لذت عشق ما رو چندین برابر کردی ...
12 بهمن 1389

اولین گردش سوین

  امروز اولین بار بود که بابا اشکان تصمیم گرفت سوین جون رو ببریم بیرون البته بعنوان گردش که همراه مامانی و خاله سارا رفتیم بابا دوست داشت سوینش همه جا رو ببینه ولی سوین جون حتی چشماش رو هم باز نکرد همش در خواب ناز بود ...
11 بهمن 1389

اولین جدایی مامان و سوین

  امروز روز پر کاری برای سوین نازم بود  صبح همراه مامان و اشکان جان رفت برای ازمایش تیرویید دل تو دلم نبود اولین بار بود دخترم ازم جدا میشد  هر روز که می گذره طعم مادر بودن رو با تمام وجودم حس میکنم چقدر زیباست وچقدر سخت................................................................. وقتی اومدن کلی واسش گریه کردم... بد همراه سارا و اشکان و دخملی رفتیم بیمارستان برای چکاپ سوین جونم و غربالگری شنوایی و..............من هم که حسابی بیحال بودم بد اومدیم خونه بعد از ظهر هم که کلی مهمون داشتیم سوین عزیز مهموندار بود شب هم رفت پیش اقاجون و مسلمون شد  سوین گلم خیلی دوست دارم مامانی ...
11 بهمن 1389

کیک تولد نی نی من سوین جون

امروز دختر گلم۶/۲/۸۹ سه روزه شد امروز روز عشق من به سوین بود خدای مهربون رو شکر میکردم سوین یه هدیه بسیار با ارزش از طرف خدا به ما بود.مامان اینا هم که دیگه نگوووووووووووو هزار بار قربون صدقه سوین میرفتن خاله سارا هم که حسابی خونه نشین شده بود!!!!!!!!!!!!!!!! ظهر ایدا اومد  دیدن سوین(دوست خاله سارا) با کیک که گفت کیک تولد سوینه اولین کیک سوین بود خیلی کار جالبی کرده بود من خیلی خوشم اومد بد بابا اشکان اومد دخمل نازش رو دید وعازم ماموریت شد به محلات و.............دوست داشتم پیشمون میموند ولی نمیشد هر چند باهم در تماس بودیم...................................................................................................... ...
11 بهمن 1389

ورود سوین به خونه مامانی

ا مروز۵/۲/۸۹ قرار بود از بیمارستان مرخص شیم منم با شیر دادن به سوینم مشکل داشتم که مامانی و بابا اشکان کمکم کردن بد از نهار کارای ترخیص رو انجام دادیم و همراه با محموله با ارزشمون راهی شدیم اشکان جون میگفت سوین رو با دنیا عوض نمیکنم وای که چقدر خوشحال بودیم منم که چشام پراز اشک شوق بود.... اومدیم خونه مامانی ازمون استقبال گرمی شد توسط مامان باباها وسارا من همش به سوین نگاه می کردم همه خوشحال بودیم خدای مهربون شکرت............................. ...
10 بهمن 1389

اولین شیری که سوین عزیز نوش جان کرد

امروز دخترکم اولین شیرش رو نوش جان کرد تمام لحظات امروز زیبا بود فقط نگاش میکردم و لذت   میبردم وخدای مهربون رو به خاطر این هدیه اسمانی شکر میکردم سوین خیلی شبیه باباش بود باباش حسابی ذوق زده بود بد خاله سارا و بابایی هم اومدن دیدن سوین و اولین هدیه رو سوین از خالش گرفت  مامان و اشکان هم حسابی زحمت کشیدن ممنونم ازشون                                      ...
28 دی 1389

سوین نفس مامان نازنین و بابا اشکان

دختر مهربوووونم چقدر روزها به سرعت برق و باد میگذرند.باورم نمیشه فرشته کوچولوی من مشغول آماده شدن برای جشن تکلیفش باشه.چقدر ذوق دارم از این همه بزرگ شدنت ته دلمم بغض دارم که نکنه قدر لحظاتمون رو ندونسته باشم نکنه مامان خوبی نبوده باشم نکنه نتونم به آرزوهای قشنگت برسونمت نکنه......خلاصه که پرم ازین نکنه ها.....بالاخره روز جشنت هم رسید و مثل .....فرشته ها میدرخشیدی
28 دی 1389